شهادت حضرت قاسم

جوانی ازخیام امام حسین(ع) به میدان رفت که صورتش مانند پاره ماه بود،او در حال جنگیدن بودکه ابن فضیل ازدی چنان با شمشیر بر او زد که سرش شکافته شد و با صورت بر زمین افتاد و فریاد زد(عمو جان).

امام حسین خود را به بالین او رساند و همچون شیر خشمگینی حمله ور شد شمشیرش را به طرف ابن فضیل کشید،به دست او اصابت کرد و از آرنج قطع شد،او فریادی کشید که تمامی لشکر صدای اورا شنیدند وکوفیان برای نجات دادن اوهجوم آوردند،که بدن او در زیر سم اسبان پایمال شده و به هلاکت رسید.

هنگامی که گرد و خاک میدان جنگ نشست،امام حسین بالای سر آن جوان ایستاد که او در حال جان دادن بود و پای خود را بر زمین میسایید،امام فرمودند:از رحمت خدا دور شوند،مردمی که تو را کشتند،روز قیامت جد و پدرت با آنها برخورد خواهند کرد.

سپس فرمودند:به خدا سوگند چه سخت است بر عمویت،که تو او رابخوانی ولی او نتواند تو را اجابت کند،یا اینکه اجابتت کند،اما دیگر فایده ای نداشته باشد.به خدا سوگند امروز روزی است که دشمنان عمویت بسیار و یاورانش اندکند.

سپس امام حسین آن جوان را در آغوش گرفت و به سوی خیام آورده و بین اهل بیتش قرار داد.

برگرفته از لهوف(سید بن طاووس)

[ 26 / 7 / 1393برچسب:شهادت ,حضرت, قاسم, (ع) ,

] [ ] [ Iman ]

[ ]

 

 

 

 

شهادت حضرت على اصغر

 

 

زنان حرم و دختران محترم رسول اكرم صداها به ناله و گريه بلند نمودند. آن حضرت با دل پر از حسرت ، به سوى خيمه رجعت نمود و زينب خاتون عليهاالسّلام را فرمود كه فرزند دلبند صغير مرا بياور تا با او وداع نمايم و چون او را آورد، امام مظلوم طفل معصوم را گرفت و همين كه خواست از راه راءفت و كمال مرحمت خم شده او را ببوسد، حرمله بن كاهل اسدى پليد - لَعَنَهُ اللّهُ - از خدا حيا ننمود تيرى به جانب آن نوگل بوستان احمدى انداخت كه تير به گلوى نازك آن طفل معصوم اصابت نمود به طورى كه گويا گلو را ذبح نمايند، گوش تا گوش پاره نمود. پس آن حضرت با كمال غم و حسرت ، به زينب خاتون ، فرمود: اين طفل را بگير؛ پس امام عليه السّلام هر دو دست را در زير گلوى طفل گرفت چون پر از خون شد به سوى آسمان پاشيد، آنگاه فرمود: آنچه كه بر من اين مصائب را آسان مى نمايد آن است كه اين مصيبت بزرگ در حضور پروردگار عادل نازل مى گردد. امام باقر عليه السّلام فرمود: از آن خون طفل معصوم كه امام عليه السّلام به آسمان پاشيد، حتى يك قطره هم روى زمين نيفتاد.

 

بر گرفته از کتاب لهوف(سید بن طاووس)

 

 

 

[ 26 / 7 / 1393برچسب:شهادت, حضرت, على اصغر,

] [ ] [ Iman ]

[ ]

جهاد و شهادت حضرت على اكبر عليه السّلام

 

آن شبيه رسول ، قدم شجاعت در ميدان سعادت نهاد و با آن گروه بى باك به جنگ پرداخت و خاطره ها را اندوهناك گردانيد و نونهال بوستان امامت جنگى كرد به غايت سخت و جمعى كثير از آن اَشْقياءنگونبخت را به خاك هلاك انداخت . سپس به خدمت پدربزرگوار آمد و گفت : اى پدر! تشنگى مرا كشت و سنگينى اسلحه آهنين مرا به تَعَب افكند، آيا راهى به سوى حصول شربتى از آب هست ؟ حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام هم به گريه افتاد و فرياد وا غَوْثاهُ برآورد و فرمود: اى فرزند عزيزم ! اندكى ديگر به كار جنگ باش كه به زودى جدّت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را ملاقات خواهى نمود و ايشان از جام سرشار كوثر شربتى به تو خواهد داد كه پس از آن هرگز روى تشنگى نبينى و احساس ‍ عطش ننمايى .
حضرت على اكبر به سوى ميدان برگشت و جنگى عظيم نمود كه بالاتر از آن تصوّر نتوان كرد و داد شجاعت بداد در آن حال مُنْقذ بن مُرّه عبدى ))تيرى به جانب آن فرزند رشيد سيّدالشهداء، افكند كه از صدمه آن تير بر روى زمين افتاد و فرياد برآورد: يا اَبَتاهُ! عَلَيْكَ ... يعنى پدر جان ، سلام من بر تو باد! اينك جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: زود به نزد ما بيا. على اكبر اين بگفت و فرياد زد و جان برجان آفرين تسليم نمود. چون آن جوان اين دنياى فانى را مشتاقانه وداع نمود، حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام بر بالين ايشان آمد وگونه صورت خود را برگونه صورت او گذارد و فرمود: خدا بكُشد آن كسانى را كه تو را كشتند، چه بسيار جراءت و گستاخى نمودند برخداى متعال و بر شكستن حرمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، عَلَى الدُّنيا بَعْدَكَ الْعَفا : پس از تو، خاك بر سر اين دنيا!

 

راوى گويد: در اين هنگام زينب خاتون صلّى اللّه عليه و آله از خيمه بيرون دويد در حالتى كه ندا مى كرد: يا حَبيباهُ يَابْنَ اءَخاهُ! پس آن مخدّره آمد و خود را بر روى بدن پاره پاره على اكبر افكند، امام حسين عليه السّلام تشريف آورد و خواهر را از روى جنازه على اكبر بلند كرد به نزد زنان برگردانيد.
پس از آن يكايك مردان اهل بيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يكى بعد از ديگرى روانه ميدان گرديدند تا آنكه جماعتى از ايشان به دست آن بدكيشان به درجه رفيع شهادت رسيدند. پس حضرت سيدالشهداء عليه السّلام آواز به صيحه و فرياد بلند نمود و فرمود: اى عموزادگان من ! و اى اهل بيت من ! صبورى و شكيبايى را شعار خود سازيد و متحمّل بار محنت ، باشيد؛ به خدا سوگند كه پس از اين روز هرگز روى خوارى به خود نخواهيد ديد. راوى گويد: در اين هنگام جوانى بيرون خراميد كه در حُسن صورت و درخشندگى منظر به مثابه پاره ماه بود، با آن گروه بدخواه و بى دين ، به كار جنگ پرداخت . ابن فضيل اَزْدى مَيْشوم ضربتى بر فرق آن مظلوم ، زد كه فرق او راشكافت و آن جوان از مركب به صورت ، روى زمين افتاد و فرياد يا عَمّاهُ برآورد. پس امام عليه السّلام مانند باز شكارى ، خود را به ميدان رسانيد و همچون شير خشمناك بر آن لعين بى باك ، حمله نمود و با شمشير، ضربتى بر اَّن ناپاك ، فرود آورد و آن وَلَدُالزّنا بازوى خود را سپر شمشير امام عليه السّلام نموده و دست نحس اش از مِرْفق قطع گرديد و آن لعين فرياد بلندى برآورد كه همه لشكر فرياد او را شنيدند.

 

كوفيان بى دين بر امام مبين ، حمله آوردند تا آن لعين را از چنگال شير بيشه هيجا رها نمايند ولى آن ملعون پايمال سُمّ اسبان گرديد و روح نحس اش به جانب نيران دويد. راوى گويد: چون غبار فرو نشست ديدم كه حسين عليه السّلام بر بالاى سر آن جوان ايستاده و او پاهاى خود را بر زمين مى ماليد و امام مى فرمود: از رحمت خدا دور باشند آن گروهى كه تو را كشتند و آنان كه در روز قيامت جدّ و پدر تو با ايشان دشمنى خواهند نمود. سپس فرمود: به خدا قسم ! گران است بر عموى تو كه او را بخوانى و او نتواند تو را جواب دهد و هرگاه بخواهد جواب دهد ديگر دير شده و فايده اى نبخشد. به خدا قسم كه امروز آن روزى است كه خون ريزى در آن بسيار و فرياد رسى ، اندك است . سپس حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام جنازه آن جوان را بر سينه خود گرفت و در ميان شهداى بنى هاشم بر روى زمين قرار داد.
راوى گويد: چون امام مظلومان قتلگاه جوانان و دوستان خود را مشاهده فرمود كه همه بر روى خاك افتاده اند و جان به جان آفرين سپرده اند تصميم عزم فرمود كه با نفس نفيس با گروه بد نهاد، جهاد نمايد و نداى بى كسى در داد كه آيا كسى هست كه از حرم رسول پروردگار عالميان ، دفع شرّ ياغيان و ظالمان نمايد؟ آيا خداپرستى هست كه در يارى ما اهل بيت از خداى متعال بترسد و ما را تنها نگذارد؟
آيا فريادرسى هست ك به فريادرسى ما اميد لقاى پروردگار را داشته باشد؟ آيا اعانت كننده اى هست كه به واسطه يارى ما، به ماميدوار شود به ثوابها و اجرى كه در نزد خداى تعالى موجود است ؟

 

 

 

                                بر گرفته از کتاب لهوف(سید بن طاووس)

 

 

 

 

 

[ 26 / 7 / 1393برچسب:جهاد,شهادت,علی اکبر,

] [ ] [ Iman ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه